Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شاهد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
observer
/əbˈzɜrvər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شاهد
مشاهدهگر، مراقب، ناظر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دیدبان
ناظر
formal
مترادف و متضاد
onlooker
spectator
watcher
participant
1.According to observers, the fire started around midnight.
1. بر طبق (گفته) شاهدان، آن آتشسوزی حول و حوش نیمه شب آغاز شد.
2.political observers
2. ناظرین سیاسی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
observed fire
observed
observe
observatory
observational learning
observer's meridian
observing
observingly
obsess
obsessed
کلمات نزدیک
observed
observe
observatory
observation car
observation
obsess
obsessed
obsession
obsessive
obsessive compulsive disorder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان