Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رصدخانه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
observatory
/əbˈzɜːrvətɔːri/
قابل شمارش
[جمع: observatories]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رصدخانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رصدخانه
1.The same outburst was also observed by the Hubble Space Telescope and several ground observatories.
1. همان انفجار همچنین توسط تلسکوپ سفینه هابل و چندین رصدخانه زمینی مشاهده شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
observation car
observation
observant
observance
obsequious
observe
observed
observer
obsess
obsessed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان