[صفت]

obstinate

/ˈɑbstənət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more obstinate] [حالت عالی: most obstinate]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کله‌شق لجباز، راسخ

disapproving
مترادف و متضاد obdurate stubborn unyielding tractable
  • 1.I admire her obstinate determination to pursue a career in radio.
    1. من عزم راسخ او در دنبال کردن حرفه‌ای [شغلی] در رادیو را تحسین می‌کنم.
  • 2.I don't think you'll succeed in changing his mind, he's very obstinate.
    2. فکر نمی‌کنم در تغییر دادن تصمیم او موفق شوی، او خیلی کله‌شق است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان