[فعل]

to obstruct

/əbˈstrʌkt/
فعل گذرا
[گذشته: obstructed] [گذشته: obstructed] [گذشته کامل: obstructed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مانع شدن مسدود کردن، (راه چیزی را) بند آوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سد کردن
  • 1.Please move your car. You’re obstructing traffic.
    1. لطفا اتومبیلت را حرکت بده. داری مانع آمد و شد می‌شوی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان