Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مانع شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to obstruct
/əbˈstrʌkt/
فعل گذرا
[گذشته: obstructed]
[گذشته: obstructed]
[گذشته کامل: obstructed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مانع شدن
مسدود کردن، (راه چیزی را) بند آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سد کردن
1.Please move your car. You’re obstructing traffic.
1. لطفا اتومبیلت را حرکت بده. داری مانع آمد و شد میشوی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
obstinate
obstetrics
obstetrician
obsolete
obsessively
obtain
obtuse
obtuse-angled triangle
obtuse triangle
obvious
کلمات نزدیک
obstreperous
obstinately
obstinate
obstinacy
obstetrics
obstruction
obstructive
obtain
obtainable
obtainment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان