[عبارت]

on one's heels

/ɑn wʌnz hilz/

1 درست پشت سر کسی بودن کسی را تعقیب کردن

مترادف و متضاد at one's heels
  • 1.The large car was on my heels during my drive into town.
    1. ماشین بزرگ موقع رانندگی من به سمت شهر درست پشت سرم بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان