Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به
2 . به
3 . به طرف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
onto
/ˈɔːn.tu/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
به
به روی
1.They came onto the platform.
1. آنها به روی سکو آمدند.
2
به
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به
1.How did we get onto this subject?
1. چطور به این موضوع رسیدیم؟
3
به طرف
به سمت
1.The window looked out onto the terrace.
1. پنجره به سمت تراس باز میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
onstage
onslaught
onside
onshore
onset
ontology
onus
onward
onward connection
onwards
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان