Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روی صحنه تئاتر
2 . روی صحنه تئاتر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
onstage
/ˌɑːnˈsteɪdʒ/
غیرقابل مقایسه
1
روی صحنه تئاتر
مترادف و متضاد
offstage
1.He ran onstage and bowed to the audience.
1. او روی صحنه تئاتر دوید و به (سمت) حضار تعظیم کرد.
[صفت]
onstage
/ˌɑːnˈsteɪdʒ/
غیرقابل مقایسه
2
روی صحنه تئاتر
مترادف و متضاد
offstage
onstage fights
مبارزههای روی صحنه تئاتر
تصاویر
کلمات نزدیک
onslaught
onside
onshore
onset
onomatopoeic
onto
ontology
onus
onward
onward connection
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان