Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کلامی
2 . امتحان شفاهی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
oral
/ˈɔrəl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کلامی
دهانی، شفاهی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زبانی
شفاهی
مترادف و متضاد
by mouth
spoken
unwritten
verbal
written
1.An oral agreement is not enough; we must have a written promise.
1. قرارداد شفاهی کافی نیست، ما باید قراردادی مکتوب داشته باشیم(ببندیم).
2.His unique oral powers made Lincoln a man to remember.
2. قدرت کلامی منحصر به فرد "لینکلن" او را به مردی فراموش نشدنی بدل کرد.
3.Oral surgery is necessary to penetrate to the diseased root.
3. برای دسترسی به ریشه ی خراب دندان، عمل جراحی دهن نیاز است.
[اسم]
oral
/ˈɔrəl/
قابل شمارش
2
امتحان شفاهی
مترادف و متضاد
oral examination
viva voce
1.a French oral
1. امتحان شفاهی زبان فرانسه
تصاویر
کلمات نزدیک
oracular
oracle
or something
or so
or other
oral exam
orally
orange
orange blossom
orange juice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان