[صفت]

oral

/ˈɔrəl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کلامی دهانی، شفاهی

معادل ها در دیکشنری فارسی: زبانی شفاهی
مترادف و متضاد by mouth spoken unwritten verbal written
  • 1.An oral agreement is not enough; we must have a written promise.
    1. قرارداد شفاهی کافی نیست، ما باید قراردادی مکتوب داشته باشیم(ببندیم).
  • 2.His unique oral powers made Lincoln a man to remember.
    2. قدرت کلامی منحصر به فرد "لینکلن" او را به مردی فراموش نشدنی بدل کرد.
  • 3.Oral surgery is necessary to penetrate to the diseased root.
    3. برای دسترسی به ریشه ی خراب دندان، عمل جراحی دهن نیاز است.
[اسم]

oral

/ˈɔrəl/
قابل شمارش

2 امتحان شفاهی

مترادف و متضاد oral examination viva voce
  • 1.a French oral
    1. امتحان شفاهی زبان فرانسه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان