[اسم]

ordeal

/ɔrˈdil/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تجربه (وحشتناک و سخت) آزمون سخت

معادل ها در دیکشنری فارسی: بدبختی
  • 1.He was lost in the mountains for a week without food or water. It was a terrible ordeal.
    1. او به‌مدت یک هفته در کوهستان بدون آب و غذا گم شده بود. آن تجربه بسیار وحشتناکی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان