[صفت]

organized

/ˈɔːr.gəˌnɑɪzd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more organized] [حالت عالی: most organized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منظم مرتب، برنامه‌ریزی شده

  • 1.She's not a very organized person and she always arrives late for meetings
    1. او فرد خیلی منظمی نیست و همیشه به جلسات دیر می رسد.
  • 2.We didn't go on an organized tour.
    2. ما به گردشی برنامه‌ریزی شده نرفتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان