Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سازمانی
2 . وابسته به سازماندهی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
organizational
/ˌɔːrɡənəˈzeɪʃənl/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سازمانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تشکیلاتی
سازمانی
مترادف و متضاد
structural
organizational changes within the party
تغییرات سازمانی درون حزب
2
وابسته به سازماندهی
1.Candidates must require good organizational skills.
1. نامزدها باید مهارتهای سازماندهی خوبی داشته باشند.
تصاویر
کلمات نزدیک
organization chart
organization
organist
organism
organise
organize
organized
organized crime
organizer
organology
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان