[اسم]

organization

/ˌɔːr.gə.nəˈzeɪ.ʃən/
قابل شمارش

1 سازمان

مترادف و متضاد company corporation firm institution
  • 1.The Mafia began as a secret terrorist organization.
    1. مافیا به عنوان یک سازمان تروریستی مخفیانه شروع به کار کرد.
the World Health Organization
سازمان بهداشت جهانی
  • The World Health Organization has recognized alcoholism as a disease since 1951.
    سازمان بهداشت جهانی، از سال 1951 اعتیاد به الکل را به عنوان یک بیماری شناخته است.

2 ساماندهی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سازماندهی سامان‌دهی
مترادف و متضاد management running
  • 1.He didn't want to be involved in the organization of the conference, although he agreed to attend.
    1. او تمایل نداشت که در ساماندهی همایش نقش داشته باشد، اگرچه پذیرفت [که در] شرکت کند.
  • 2.I leave most of the organization of these conferences to my assistant.
    2. من بیشتر ساماندهی این کنفرانس‌ها را به دستیارم می‌سپارم.

3 نظم

مترادف و متضاد order
  • 1.I'm trying to improve the organization of my computer files.
    1. من دارم سعی می‌کنم نظم فایل‌های کامپیوترم را بهبود ببخشم.
  • 2.She is highly intelligent but her work lacks organization.
    2. او خیلی باهوش است ولی کارش فاقد نظم است.

4 برنامه‌ریزی تدارک

مترادف و متضاد arrangement coordination planning
  • 1.A wedding takes a lot of organization.
    1. یک عروسی تدارک زیادی می‌طلبد.
  • 2.She's busy with the organization of her daughter's wedding.
    2. او مشغول برنامه‌ریزی عروسی دخترش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان