[اسم]

outset

/ˈaʊtset/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ابتدا آغاز

  • 1.I made it clear right from the outset that I disapproved.
    1. من از ابتدا واضح گفتم که من موافق نیستم.
  • 2.You should have made that clear right at the outset.
    2. تو باید از همان ابتدا آن موضوع را روشن می‌کردی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان