Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ابتدا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
outset
/ˈaʊtset/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ابتدا
آغاز
1.I made it clear right from the outset that I disapproved.
1. من از ابتدا واضح گفتم که من موافق نیستم.
2.You should have made that clear right at the outset.
2. تو باید از همان ابتدا آن موضوع را روشن میکردی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
outsert
outsell
outscore
outsail
outrun
outshine
outshout
outside
outside caliper
outside chance
کلمات نزدیک
outrun
outright
outrigger
outrider
outreach
outside
outside broadcast
outside chance
outside lane
outside line
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان