[اسم]

outskirts

/ˈɑʊt.skɜrts/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حومه

معادل ها در دیکشنری فارسی: حومه
  • 1.The new assembly plant is being built on the outskirts of town.
    1. کارخانه مونتاژ جدید در حومه شهر در حال ساخته شدن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان