Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیگانه
2 . غیر عضو
3 . فرد ضعیف/کمشانس در یک مسابقه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
outsider
/aʊtˈsaɪdər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیگانه
غریبه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خارجی
غریبه
آدم غریبه
غیرخودی
1.I’m an outsider, the only foreign woman in the group.
1. من یک بیگانهام، تنها زن خارجی در گروه.
2
غیر عضو
3
فرد ضعیف/کمشانس در یک مسابقه
آن تیم یا فردی که انتظار برد از او نمیرود
1.A complete outsider won this year's award.
1. یک فرد کاملا ضعیف و کمشانس جایزه امسال را برنده شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
outside line
outside lane
outside chance
outside broadcast
outside
outsize
outskirts
outsmart
outspend
outspoken
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان