[فعل]

to overcome

/ˈoʊvərˌkʌm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: overcame] [گذشته: overcame] [گذشته کامل: overcome]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غالب آمدن چیره شدن، غلبه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چیره شدن
  • 1.The family overcame many obstacles to purchase the house.
    1. خانواده بر موانع زیادی غالب آمدند تا خانه را بخرند.
  • 2.The young woman was overcome with emotion when she learned she had won a scholarship.
    2. زن جوان وقتی فهمید که بورس تحصیلی را برده است احساسات بر او چیره شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان