[صفت]

partisan

/ˈpɑrtəzən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: most partisan] [حالت عالی: more partisan]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متعصب پارتیزانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارتیزانی
مترادف و متضاد biased prejudiced
  • 1.partisan politics
    1. سیاست های پارتیزانی
  • 2.The audience was very partisan, and refused to listen to her speech.
    2. مخاطب خیلی متعصب بودند و قبول نمی کردند به سخنرانی اش گوش دهند.
[اسم]

partisan

/ˈpɑrtəzən/
قابل شمارش

2 طرفدار پارتیزان، پیرو متعصب

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارتیزان طرفدار
مترادف و متضاد adherent follower supporter
  • 1.Conservative partisans claimed that television news was biased against their party.
    1. طرفداران محافظه‌کار ادعا کردند که اخبار تلویزیون علیه حزب آنها سوگیری داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان