Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . یار
2 . شریک (زندگی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
partner
/ˈpɑrt.nər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
یار
همگروهی
مترادف و متضاد
associate
companion
teammate
1.I was Andy's partner for the tennis tournament.
1. من در مسابقات تنیس یار "اندی" بودم.
2.Now discuss your ideas with your partner.
2. حالا ایدههای خود را با همگروهی خود در میان بگذارید.
a dancing/tennis ... partner
یار رقص/تنیس و...
2
شریک (زندگی)
شریک (کاری)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شریک
انباز
مترادف و متضاد
associate
colleague
spouse
business partner
شریک کاری
He is my brother and business partner.
او برادر و شریک کاری من است.
life partner
شریک زندگی
I've lost my life partner to a wealthy man.
شریک زندگیام را به مردی ثروتمند باختم.
a junior/senior partner
شریک جزء/ارشد
former partner
شریک سابق
تصاویر
کلمات نزدیک
partly cloudy
partly
partition
partisan
parting shot
partnership
partridge
parturient
party
party leader
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان