[اسم]

penalty

/ˈpenəlti/
قابل شمارش
[جمع: penalties]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جریمه تنبیه، غرامت

  • 1.The penalty for travelling without a ticket is £200.
    1. جریمه سفر کردن بدون بلیط 200 پوند است.
  • 2.There'e a penalty clause in the contract.
    2. یک بند تنبیهی [غرامتی] در قرارداد وجود دارد.

2 پنالتی (ورزش)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پنالتی
  • 1.The referee awarded a penalty kick.
    1. داور مسابقه یک ضربه پنالتی مقرر کرد [داد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان