[صفت]

peripheral

/pəˈrɪfərəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more peripheral] [حالت عالی: most peripheral]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محیطی پیرامونی، جانبی

  • 1.A figure came into my peripheral vision.
    1. یک شکل جلوی دید محیطی من ظاهر شد.
  • 2.The book contains a great deal of peripheral detail.
    2. کتاب شامل حجم زیادی از اطلاعات جانبی است.
[اسم]

peripheral

/pəˈrɪfərəl/
قابل شمارش

2 دستگاه جانبی

specialized
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان