[اسم]

periphery

/pəˈrɪfəri/
قابل شمارش
[جمع: peripheries]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیرامون حاشیه، جنب، کناره

معادل ها در دیکشنری فارسی: حول اطراف
formal
  • 1.industrial development on the periphery of the town
    1. پیشرفت صنعتی در حاشیه شهر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان