Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قانع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to persuade
/pərˈsweɪd/
فعل گذرا
[گذشته: persuaded]
[گذشته: persuaded]
[گذشته کامل: persuaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قانع کردن
مجاب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واداشتن
مجاب کردن
متقاعد کردن
اقناع کردن
formal
مترادف و متضاد
cajole
convince
prevail on
talk someone into
deter
discourage
dissuade
to persuade somebody to do something
کسی را به انجام کاری مجاب کردن
1. Can you persuade him to give up his bachelor days and get married?
1. آیا میتوانی او را مجاب کنی که از زندگی مجردی دست بردارد و ازدواج کند؟
2. No one could persuade the captain to leave the sinking ship.
2. هیچکس نتوانست ناخدا را قانع کند که کشتی در حال غرق شدن را ترک کند.
to persuade somebody
کسی را مجاب کردن
Please try and persuade her.
لطفا سعی کنید او را مجاب کنید.
to persuade somebody into something/into doing something
کسی را مجاب به چیزی/انجام کاری کردن
I allowed myself to be persuaded into entering the competition.
من به خودم اجازه دادم تا مجاب به وارد شدن به مسابقه شوم.
to persuade somebody that…
کسی را مجاب کردن که...
1. Beth's shriek persuaded Jesse that she was in real danger.
1. جیغ "بث" "جسی" را قانع کرد که خطری جدی او را تهدید میکند.
2. She had persuaded herself that life was not worth living.
2. او خود را مجاب کرده بود که زندگی ارزش زندگی کردن ندارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
perspire
perspiration
perspective
personnel
personally
persuasive
persuasively
peru
peruvian
pervade
کلمات نزدیک
perspire
perspiration
perspicacity
perspicacious
perspex
persuaded
persuasion
persuasive
persuasively
pert
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان