Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وانمود کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pretend
/prɪˈtend/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pretended]
[گذشته: pretended]
[گذشته کامل: pretended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وانمود کردن
تظاهر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تظاهر کردن
وانمود کردن
1.She's not really hurt - she's only pretending.
1. او واقعا آسیب ندیده است - او فقط تظاهر میکند.
to pretend something
تظاهر به چیزی کردن
She pretended an interest she did not feel.
او تظاهر به علاقهای کرد که در دل احساس نمیکرد.
to pretend to do something
تظاهر به انجام کاری کردن
Were you just pretending to be interested?
فقط وانمود میکردی که علاقهمند هستی؟
to pretend (to somebody) that…
(برای کسی) وانمود کردن که...
He pretended to his family that everything was fine.
او برای خانوادهاش وانمود کرد که همه چیز رو به راه است.
تصاویر
کلمات نزدیک
presuppose
presumptuous
presumption of innocence
presumption
presume
pretender
pretense
pretension
pretentious
preterit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان