[اسم]

probation

/proʊˈbeɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تعلیق مراقبتی

  • 1.He was given two years' probation.
    1. به او دو سال تعلیق مراقبتی داده شد.
  • 2.The prisoner was put on probation.
    2. زندانی تعلیق مراقبتی خورد [گرفت].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان