Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . واکاویدن
2 . کاوشگر
3 . بازرسی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to probe
/proʊb/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: probed]
[گذشته: probed]
[گذشته کامل: probed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
واکاویدن
تفحص کردن، بررسی کردن
مترادف و متضاد
examine
feel
investigate
1.After probing the scientist's theory, we proved it was correct.
1. بعد از تفحص در نظریه دانشمند ثابت کردیم (نظریه) درست بود.
2.King Henry's actions were carefully probed by the noblemen.
2. اعمال پادشاه هنری به دقت توسط اشرافزادگان واکاوی میشد.
3.The lawyer probed the man's mind to see if he was innocent.
3. وکیل ذهن مرد را واکاوید تا بفهمد بیگناه هست (یا نه).
[اسم]
probe
/proʊb/
قابل شمارش
2
کاوشگر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کاوشگر
specialized
مترادف و متضاد
investigator
space probe
a space probe
یک کاوشگر فضایی
3
بازرسی
بررسی، تحقیق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بررسی
تفتیش
کاوش
کند و کاو
specialized
مترادف و متضاد
inquiry
investigation
a police probe into the financial affairs of the company
بازرسی پلیس در روابط مالی شرکت
تصاویر
کلمات نزدیک
probationary
probation officer
probation
probate
probably
probity
problem
problem-solving
problematic
proboscis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان