[صفت]

problematic

/ˌprɑbləˈmætɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more problematic] [حالت عالی: most problematic]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غامض دشوار، مشکل‌ساز

مترادف و متضاد difficult troublesome easy
  • 1.The situation was problematic for teachers.
    1. آن وضعیت برای معلمان مشکل‌ساز بود.

2 مبهم نامعلوم، نامعین

مترادف و متضاد doubtful unsettled certain
a problematic analysis
یک تحلیل مبهم [ناواضح]

3 مسئله‌دار پرمسئله

معادل ها در دیکشنری فارسی: مورددار مسئله‌دار
  • 1.He has a very problematic relationship with his father.
    1. او رابطه خیلی مسئله‌داری با پدرش دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان