Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رویه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
procedure
/prəˈsiː.dʒər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رویه
اصول، پروسه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روال
روش
روند
رویه
آیین
مترادف و متضاد
course of action
method
series of steps
strategy
procedure for something
روند (برای) چیزی
1. The company has new procedures for dealing with complaints.
1. شرکت رویههای جدیدی برای برخورد با شکایات دارد.
2. The procedure for logging on to the network usually involves a password.
2. روند وارد شدن به شبکه معمولا شامل یک رمز عبور است.
emergency/safety/disciplinary procedures
رویههای اورژانسی/امنیتی/کیفری
to follow normal/standard/accepted procedure
از اصول معمولی/استاندارد/پذیرفته شده پیروی کردن
You must follow correct procedure at all times.
همیشه باید اصول درست را دنبال کنی.
court/legal/parliamentary procedure
روند دادگاهی/قانونی/پارلمانی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
proboscis monkey
proboscis
problematic
probe
probably
proceed
process
process cheese
processed cheese
proclaim
کلمات نزدیک
procedural
proboscis
problematic
problem-solving
problem
proceed
proceed against
proceeding
proceedings
proceeds
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان