[اسم]

procedure

/prəˈsiː.dʒər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رویه اصول، پروسه

معادل ها در دیکشنری فارسی: روال روش روند رویه آیین
مترادف و متضاد course of action method series of steps strategy
procedure for something
روند (برای) چیزی
  • 1. The company has new procedures for dealing with complaints.
    1. شرکت رویه‌های جدیدی برای برخورد با شکایات دارد.
  • 2. The procedure for logging on to the network usually involves a password.
    2. روند وارد شدن به شبکه معمولا شامل یک رمز عبور است.
emergency/safety/disciplinary procedures
رویه‌های اورژانسی/امنیتی/کیفری
to follow normal/standard/accepted procedure
از اصول معمولی/استاندارد/پذیرفته شده پیروی کردن
  • You must follow correct procedure at all times.
    همیشه باید اصول درست را دنبال کنی.
court/legal/parliamentary procedure
روند دادگاهی/قانونی/پارلمانی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان