[اسم]

process

/ˈprɑs.es/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روند فرآیند، پروسه

معادل ها در دیکشنری فارسی: روال روند رویه فراگرد فرآیند
process of something
روند چیزی
  • the process of economic change
    روند تغییر اقتصادی
process of doing something
روند انجام کاری
  • We're in the process of selling our house.
    ما در روند فروش خانه‌مان هستیم.
the whole process
کل فرآیند
  • The whole process takes about three months.
    کل فرآیند حدود سه ماه طول می‌کشد.
the ageing/peace/learning ... process
روند پیری/صلح/یادگیری و...
  • Repetition can help the learning process.
    تکرار می‌تواند به روند یادگیری کمک کند.

2 پردازش

معادل ها در دیکشنری فارسی: پردازش
[فعل]

to process

/ˈprɑs.es/
فعل گذرا
[گذشته: processed] [گذشته: processed] [گذشته کامل: processed]

3 پردازش کردن انجام دادن فرایند

  • 1.Visa applications take 28 days to process.
    1. فرایند درخواست ویزا 28 روز طول می‌کشد.
to process something
چیزی را پردازش کردن
  • It will take a week for your application to be processed.
    یک هفته طول می‌کشد تا درخواست شما پردازش شود.

4 عمل آوردن پروسه کردن (مواد غذایی)

to process something
عمل آوردن
  • 1. Most of the food we buy is processed in some way.
    1. بیشتر غذایی که می‌خورید به طریقی پروسه شده است.
  • 2. processed cheese
    2. پنیر پروسه (شده)

5 پردازش کردن (کامپیوتر)

to process something
چیزی را پردازش کردن
  • The new network will enable data to be processed more speedily.
    شبکه جدید داده‌ها را قادر خواهد ساخت تا سریع‌تر پردازش شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان