Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حرکت دستهجمعی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
procession
/prəˈseʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حرکت دستهجمعی
صف اتومبیلها و مردم (در مراسم رسمی)، گروه مشایعین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رژه
1.We watched the funeral procession.
1. ما گروه مشایعین در تشییع جنازه را تماشا کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
processing time
processing
processed cheese
processed
process-server
processional
processor
processus coronoideus
prochlorperazine
prociphilus
کلمات نزدیک
processing
processed food
processed
process
proceeds
processor
proclaim
proclamation
proclivity
procrastinate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان