[فعل]

to procure

/proʊˈkjʊr/
فعل گذرا
[گذشته: procured] [گذشته: procured] [گذشته کامل: procured]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به دست آوردن تدارک کردن، فراهم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تامین کردن تهیه کردن فراهم کردن
مترادف و متضاد acquire obtain
  • 1.to procure sufficient evidence
    1. به دست آوردن مدارک کافی
  • 2.vegetables and fruit were not easy to procure.
    2. فراهم کردن سبزیجات و میوه آسان نبود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان