[صفت]

prodigal

/ˈprɑdɪgəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more prodigal] [حالت عالی: most prodigal]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ولخرج مسرف

مترادف و متضاد extravagant wasteful
  • 1.He is a prodigal son.
    1. او پسری ولخرج است.

2 سرشار فراوان، انبوه

مترادف و متضاد lavish
  • 1.The dessert was prodigal with cream.
    1. آن دسر سرشار از خامه بود.

3 (بیش از حد) بخشنده

مترادف و متضاد generous lavish frugal
  • 1.he is too prodigal with his money.
    1. او زیادی با [در خرج کردن] پولش بخشنده است.

4 فراری (از خانه)

formal
prodigal son/daughter
پسر/دختر فراری
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان