Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تولید کردن
2 . به وجود آوردن
3 . درآوردن
4 . نشان دادن
5 . تهیهکنندگی کردن
6 . محصولات
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to produce
/prəˈduːs/
فعل گذرا
[گذشته: produced]
[گذشته: produced]
[گذشته کامل: produced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تولید کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درآوردن
زدن
مترادف و متضاد
construct
make
manufacture
to produce something
چیزی تولید کردن
1. a factory that produces microchips
1. یک کارخانه که ریزتراشه تولید میکند
2. The region produces over 50% of the country's wheat.
2. این منطقه بیش از 50% گندم کشور را تولید میکند.
2
به وجود آوردن
ایجاد کردن
مترادف و متضاد
compose
create
originate
to produce something
چیزی ایجاد کردن
If used on delicate skin, this cream may produce a stinging sensation.
اگر روی پوستهای حساس استعمال شود، این پماد ممکن است یک حس سوزش ایجاد کند.
3
درآوردن
بیرون آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هفتتیر کشیدن
مترادف و متضاد
bring out
draw out
pull out
to produce something (from/out of something)
چیزی در آوردن (از چیزی)
1. He produced a letter from his pocket.
1. او نامهای از جیبش درآورد.
2. One of the men suddenly produced a gun from his pocket.
2. یکی از مردها ناگهان اسلحهای از جیبش درآورد.
4
نشان دادن
ارائه دادن
مترادف و متضاد
display
present
show
to produce something
چیزی را نشان دادن
At the meeting the finance director produced the figures for the previous year.
در جلسه، مدیر مالی آمار سال گذشته را نشان داد.
5
تهیهکنندگی کردن
to produce something
چیزی تهیهکنندگی کردن
She produced a TV series about adopted children.
او یک سریال تلویزیونی درباره کودکان به فرزندخواندگی قبولشده تهیهکنندگی کرد.
[اسم]
produce
/prəˈduːs/
غیرقابل شمارش
6
محصولات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محصولات
محصول
فرآورده
مترادف و متضاد
food
foodstuff
fresh farm produce
محصولات تازه مزرعه
تصاویر
کلمات نزدیک
prodigy
prodigiously
prodigious
prodigal
prod
producer
product
product placement
production
production line
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان