[اسم]

production

/prəˈdʌkʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تولید

معادل ها در دیکشنری فارسی: تولید
  • 1.The new model will be in production by the end of the year.
    1. مدل جدید تا پایان سال به تولید می‌رسد [تولید می‌شود].
a production process
فرآیند تولید
car production
تولید خودرو
production costs
هزینه‌های تولید

2 اثر سینمایی یا نمایشی

a new production of ‘King Lear’
اثر نمایشی جدید از «پادشاه لیر»
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان