Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شهرت
2 . تاکید
3 . برآمدگی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
prominence
/pɹˈɑːmɪnəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شهرت
آوازه، اهمیت
1.She came to prominence as an artist in the 1960s
1. او به عنوان یک هنرمند در سال 1960 به شهرت رسید.
2.She has achieved a prominence she hardly deserves.
2. او به آوازهای رسیده است که به سختی لیاقتش را دارد.
2
تاکید
توجه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاکید
1.Radiographs showed enlargement of the right heart with prominence of the pulmonary outflow tract.
1. رادیوگرافها بزرگشدن سمت راست قلب را با تاکید بر تخلیه دریچه ریوی نشان میدهند.
3
برآمدگی
برجستگی، تپه، پشته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برجستگی
1.The rocky prominence resembled a snow-capped mountain.
1. آن برآمدگی سنگی شبیه به یک کوه برفی به نظر میرسید.
تصاویر
کلمات نزدیک
promethean
promenade
prom
prolonged legal battle
prolonged
prominent
prominently
promiscuous
promise
promising
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان