Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قدغن کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to proscribe
/proʊˈskraɪb/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: proscribed]
[گذشته: proscribed]
[گذشته کامل: proscribed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قدغن کردن
ممنوع کردن، محکوم کردن
مترادف و متضاد
ban
condemn
forbid
prohibit
1.The law proscribes driving a car with a blood alcohol level of over 10%.
1. قانون، راندن اتومبیل با میزان الکل خون بالاتر از 10% را قدغن می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
proscenium
prosaic
pros and cons
prorate
propulsion
proscribed
prose
prose poem
prosecute
prosecution
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان