Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دادستان
2 . پیگرد (قانونی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
Prosecution
/ˌprɑːsɪˈkjuːʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دادستان
هیئت دادستانی
2
پیگرد (قانونی)
فرآیند حقوقی، محاکمه
(prosecution)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برخورد قانونی
پیگرد
پیگرد قانونی
1.Prosecution for a first minor offence rarely leads to imprisonment.
1. پیگرد قانونی برای اولین جرم جزیی بهندرت منجر به زندانی شدن میشود.
prosecution against the doctor
پیگرد قانونی علیه دکتر
تصاویر
کلمات نزدیک
prosecute
prose poem
prose
proscribed
proscribe
prosecutor
proselyte
prosocially
prosody
prospect
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان