[اسم]

Prosecution

/ˌprɑːsɪˈkjuːʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دادستان هیئت دادستانی

2 پیگرد (قانونی) فرآیند حقوقی، محاکمه (prosecution)

معادل ها در دیکشنری فارسی: برخورد قانونی پیگرد پیگرد قانونی
  • 1.Prosecution for a first minor offence rarely leads to imprisonment.
    1. پیگرد قانونی برای اولین جرم جزیی به‌ندرت منجر به زندانی شدن می‌شود.
prosecution against the doctor
پیگرد قانونی علیه دکتر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان