Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیگیری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to prosecute
/ˈprɑsəˌkjut/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: prosecuted]
[گذشته: prosecuted]
[گذشته کامل: prosecuted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیگیری کردن
پیگرد قانونی کردن
formal
specialized
مترادف و متضاد
take legal action against
take to court
defend
let off
pardon
1.Drunken drivers should be prosecuted.
1. رانندگان مست باید پیگرد قانونی شوند.
2.The district attorney refused to prosecute the case for lack of evidence.
2. بازپرس بخش قضایی به دلیل کمبود مدارک نپذیرفت که پرونده پیگیری شود.
3.The general prosecuted the war with vigor.
3. فرمانده با علاقه جنگ را پیگیری کرد [ادامه داد].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
prosciutto
propose
proposal of marriage
proposal
prophet
prospect
prospective
prosper
prosperous
protagonist
کلمات نزدیک
prose poem
prose
proscribed
proscribe
proscenium
prosecution
prosecutor
proselyte
prosocially
prosody
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان