[عبارت]

put right

/pʊt raɪt/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اوضاع را درست کردن سر و سامان دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: درست کردن
  • 1.He has a chance to put things right by admitting a mistake was made.
    1. او این فرصت را دارد که با اعتراف کردن به اشتباهش همه چیز را درست کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان