Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مطرح کردن
2 . تاریخ چیزی را جلو انداختن
3 . (بهخاطر تغییر ساعت رسمی) ساعت را جلو کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to put forward
/pʊt ˈfɔːwəd/
فعل گذرا
[گذشته: put forward]
[گذشته: put forward]
[گذشته کامل: put forward]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مطرح کردن
طرح کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عنوان کردن
to put something forward
چیزی را مطرح کردن
The government has put forward proposals to raise the driving age.
دولت پیشنهاداتی برای افزایش سن رانندگی مطرح کردهاست.
2
تاریخ چیزی را جلو انداختن
to put something forward
تاریخ چیزی را جلو انداختن
We've put the wedding forward by one week.
ما یک هفته (تاریخ) عروسی را جلو انداختهایم.
3
(بهخاطر تغییر ساعت رسمی) ساعت را جلو کشیدن
1.Remember to put your clocks forward tonight.
1. یادت باشد امشب ساعتت را یک ساعت جلو بکشی.
تصاویر
کلمات نزدیک
put forth
put emphasis on
put down
put by
put back
put in
put into
put into practice
put into words
put it briefly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان