[فعل]

to put forward

/pʊt ˈfɔːwəd/
فعل گذرا
[گذشته: put forward] [گذشته: put forward] [گذشته کامل: put forward]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مطرح کردن طرح کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عنوان کردن
to put something forward
چیزی را مطرح کردن
  • The government has put forward proposals to raise the driving age.
    دولت پیشنهاداتی برای افزایش سن رانندگی مطرح کرده‌است.

2 تاریخ چیزی را جلو انداختن

to put something forward
تاریخ چیزی را جلو انداختن
  • We've put the wedding forward by one week.
    ما یک هفته (تاریخ) عروسی را جلو انداخته‌ایم.

3 (به‌خاطر تغییر ساعت رسمی) ساعت را جلو کشیدن

  • 1.Remember to put your clocks forward tonight.
    1. یادت باشد امشب ساعتت را یک ساعت جلو بکشی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان