Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نرخ
2 . سرعت
3 . درجه
4 . ارزیابی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
rate
/reɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نرخ
میزان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نرخ
میزان
a high/low/rising rate
نرخ بالا/پایین/رو به افزایش
rate of something
نرخ چیزی
1. Rates of pay are very low.
1. نرخ پرداخت بسیار پایین است.
2. the rate of unemployment
2. نرخ بیکاری
a success/failure ... rate
میزان موفقیت/شکست و...
The birth rate has fallen.
میزان تولد کاهش یافته است.
crime/divorce ... rate
نرخ جرم و جنایت/طلاق و...
exchange/interest rate
نرخ ارز/بهره
2
سرعت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آهنگ
rate of something
سرعت چیزی
Our rate of progress is too slow.
سرعت پیشرفت ما خیلی آهسته است.
the patient's heart rate
سرعت (ضربان) قلب بیمار
3
درجه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درجه
1.a first-rate hotel
1. یک هتل درجه یک
[فعل]
to rate
/reɪt/
فعل گذرا
[گذشته: rated]
[گذشته: rated]
[گذشته کامل: rated]
صرف فعل
4
ارزیابی کردن
سنجیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارزیابی کردن
مترادف و متضاد
assess
evaluate
to rate something
چیزی را ارزیابی کردن
They are supposed to rate my abilities.
آنها قرار است تواناییهای مرا ارزیابی کنند.
to rate somebody/something (as) something
کسی/چیزی را به عنوان چیزی ارزیابی کردن
The show was rated (as) a success by critics and audiences.
نمایش توسط منتقدین به عنوان یک موفقیت ارزیابی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ratchet
ratatouille
rat run
rat race
rat poison
rather
rather than
ratification
ratify
rating
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان