Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تکیه دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to recline
/rɪˈklaɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: reclined]
[گذشته: reclined]
[گذشته کامل: reclined]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تکیه دادن
لم دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یله دادن
لمیدن
لم دادن
formal
مترادف و متضاد
lie
rest
sit up
stand
1.After reclining on her right arm for an hour, Maxine found that it had become numb.
1. بعد از یک ساعت تکیه دادن به دست راستش "مکسین" متوجه شد که دستش بیحس شده است.
2.My dog's greatest pleasure is to recline by the warm fireplace.
2. بزرگترین لذت سگ من این است که کنار شومینه لَم بدهد.
3.Richard likes to recline in front of the television set.
3. ریچارد دوست دارد رو به روی میز تلویزیون لم بدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
reclaim
reckoning
reckon
recklessness
recklessly
recliner
reclining chair
recognizably
recognize
recollect
کلمات نزدیک
reclamation
reclaim
reckoning
reckon
recklessness
reclining
recluse
reclusive
recognise
recognition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان