[اسم]

recognition

/ˌrekəɡˈnɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شناخت تشخیص

معادل ها در دیکشنری فارسی: تشخیص شناخت شناسایی
  • 1.I said hello to her, but there was no sign of recognition on her face.
    1. من به او سلام کردم، اما هیچ نشانی از شناخت در صورتش نبود.

2 قدردانی سپاس

  • 1.He received recognition for his work in the charity.
    1. از او به خاطر کارش در خیریه قدردانی شد.

3 پذیرش به رسمیت شناختن، قبول

  • 1.There is a general recognition of the urgent need for reform.
    1. پذیرشی عمومی درباره نیاز ضروری به اصلاح وجود دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان