[فعل]

to recognize

/ˈrɛkəgˌnaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: recognized] [گذشته: recognized] [گذشته کامل: recognized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تشخیص دادن به جا آوردن

مترادف و متضاد identify place recall recollect forget
to recognize somebody/something by/from something
کسی/چیزی را با/از چیزی تشخیص دادن
  • 1. I can recognize good from bad.
    1. می‌توانم خوب را از بد تشخیص دهم.
  • 2. I recognized her by her red hair.
    2. من او را از موی قرمزش تشخیص دادم.
to recognize something/somebody
چیزی/کسی را تشخیص دادن [به جا آوردن]
  • 1. I recognized him.
    1. او را به جا آوردم.
  • 2. I recognized his voice.
    2. صدای او را تشخیص دادم.

2 شناختن متوجه شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به جا آوردن
مترادف و متضاد acknowledge realize overlook
to recognize something
متوجه چیزی شدن
  • They recognized the need to take the problem seriously.
    آنها متوجه نیاز به جدی گرفتن مسئله شدند.
to recognize something as something
چیزی را به‌عنوان چیزی شناختن
  • Smoking is recognized as a leading cause of lung cancer.
    سیگار کشیدن به‌عنوان یکی از دلایل اصلی سرطان ریه شناخته می‌شود.
to recognize how/what…
متوجه شدن چقدر/چه و...
  • Nobody recognized how urgent the situation was.
    هیچکس متوجه نشد چقدر موقعیت بحرانی بود.
to recognize that…
متوجه شدن که...
  • She recognized that she had been partly to blame.
    او متوجه شد که او تا حدی مقصر بوده‌است.

3 به رسمیت شناختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به رسمیت شناختن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان