Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تشخیص دادن
2 . شناختن
3 . به رسمیت شناختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to recognize
/ˈrɛkəgˌnaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: recognized]
[گذشته: recognized]
[گذشته کامل: recognized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تشخیص دادن
به جا آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازشناختن
تشخیص دادن
متوجه شدن
باز شناختن
مترادف و متضاد
identify
place
recall
recollect
forget
to recognize somebody/something by/from something
کسی/چیزی را با/از چیزی تشخیص دادن
1. I can recognize good from bad.
1. میتوانم خوب را از بد تشخیص دهم.
2. I recognized her by her red hair.
2. من او را از موی قرمزش تشخیص دادم.
to recognize something/somebody
چیزی/کسی را تشخیص دادن [به جا آوردن]
1. I recognized him.
1. او را به جا آوردم.
2. I recognized his voice.
2. صدای او را تشخیص دادم.
2
شناختن
متوجه شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به جا آوردن
مترادف و متضاد
acknowledge
realize
overlook
to recognize something
متوجه چیزی شدن
They recognized the need to take the problem seriously.
آنها متوجه نیاز به جدی گرفتن مسئله شدند.
to recognize something as something
چیزی را بهعنوان چیزی شناختن
Smoking is recognized as a leading cause of lung cancer.
سیگار کشیدن بهعنوان یکی از دلایل اصلی سرطان ریه شناخته میشود.
to recognize how/what…
متوجه شدن چقدر/چه و...
Nobody recognized how urgent the situation was.
هیچکس متوجه نشد چقدر موقعیت بحرانی بود.
to recognize that…
متوجه شدن که...
She recognized that she had been partly to blame.
او متوجه شد که او تا حدی مقصر بودهاست.
3
به رسمیت شناختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به رسمیت شناختن
تصاویر
کلمات نزدیک
recognizable
recognition
recognise
reclusive
recluse
recognized
recoil
recollect
recollection
recommend
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان