[فعل]

to recoil

/rɪˈkɔɪl/
فعل ناگذر
[گذشته: recoiled] [گذشته: recoiled] [گذشته کامل: recoiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خود را پس کشیدن یکه خوردن

مترادف و متضاد draw back flinch
  • 1.He recoiled in horror at the sight of the corpse.
    1. از از ترس دیدن جسد خود را پس کشید.
  • 2.She recoiled from his touch.
    2. او از (ترس) لمس اش یکه خورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان