[اسم]

recollection

/ˌrekəˈlekʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 یادآوری خاطره

معادل ها در دیکشنری فارسی: خاطره
formal
مترادف و متضاد memory
  • 1.his early recollections of his father
    1. خاطرات اولیه او از پدرش
  • 2.My recollection of events differs from his.
    2. یادآوری ذهنی من از وقایع با او فرق دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان