Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آشتی کردن
2 . قبولاندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to reconcile
/ˈrɛkənˌsaɪl/
فعل ناگذر
[گذشته: reconciled]
[گذشته: reconciled]
[گذشته کامل: reconciled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آشتی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آشتی کردن
1.They finally reconciled.
1. آنها بالاخره آشتی کردند.
2
قبولاندن
1.He could not reconcile himself to the prospect of losing her.
1. او نمیتوانست احتمال از دست دادن او را به خودش بقبولاند.
2.He tried to reconcile his father to the idea of the wedding.
2. او سعی کرد ایده ازدواج را به پدرش بقبولاند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
recompense
recommendation
recommend
recollect
recognize
reconsider
reconstruct
record
record-breaker
record-breaking
کلمات نزدیک
recompense
recommended
recommendation
recommend
recollection
reconciliation
recondite
recondition
reconnaissance
reconnaissance aircraft
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان