[فعل]

to recondition

/ˌriːkənˈdɪʃn/
فعل گذرا
[گذشته: reconditioned] [گذشته: reconditioned] [گذشته کامل: reconditioned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازسازی کردن تعمیر کردن، دستی به سر و روی چیزی کشیدن

مترادف و متضاد overhaul
  • 1.Once the engine’s reconditioned it’ll be as good as new.
    1. وقتی موتور تعمیر شود، مثل روز اولش خواهد شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان