Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بازسازی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to recondition
/ˌriːkənˈdɪʃn/
فعل گذرا
[گذشته: reconditioned]
[گذشته: reconditioned]
[گذشته کامل: reconditioned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بازسازی کردن
تعمیر کردن، دستی به سر و روی چیزی کشیدن
مترادف و متضاد
overhaul
1.Once the engine’s reconditioned it’ll be as good as new.
1. وقتی موتور تعمیر شود، مثل روز اولش خواهد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
recondite
reconciliation
reconcile
recompense
recommended
reconnaissance
reconnaissance aircraft
reconnaissance flight
reconnoiter
reconsider
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان