[اسم]

recovery

/rɪˈkʌvəri/
قابل شمارش
[جمع: recoveries]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بهبود بازیافت، ترمیم

معادل ها در دیکشنری فارسی: افاقه بهبود نقاهت
  • 1.The economy is showing signs of recovery.
    1. اقتصاد نشانه‌هایی از بهبود را نشان می‌دهد.
  • 2.The government is forecasting an economic recovery.
    2. دولت بهبودی در اقتصاد پیش‌بینی می‌کند.

2 بخش ریکاوری واحد مراقبت پس از بیهوشی

مترادف و متضاد recovery room
  • 1.Your mother is now in recovery.
    1. مادر شما الان در بخش ریکاوری است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان