[فعل]

to refrigerate

/rɪˈfrɪʤəˌreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: refrigerated] [گذشته: refrigerated] [گذشته کامل: refrigerated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (در یخچال) سرد نگهداشتن منجمد کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرد کردن منجمد کردن
مترادف و متضاد freeze heat
  • 1.refrigerate the dough for one hour.
    1. خمیر را برای یک ساعت (در یخچال) سرد نگه دار.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان