[اسم]

refund

/ˈriː.fʌnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازپرداخت

مترادف و متضاد reimbursement repayment
  • 1.The airline was responsible for the cancellation and we expect to get a full refund.
    1. شرکت هواپیمایی مسئول لغو [پرواز] بود و ما انتظار داریم [که] بازپرداخت کامل بگیریم.
[فعل]

to refund

/ˈriː.fʌnd/
فعل گذرا
[گذشته: refunded] [گذشته: refunded] [گذشته کامل: refunded]

2 بازپرداخت کردن پس دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پول کسی را پس دادن
مترادف و متضاد compensate reimburse repay
  • 1.We will refund your money in full.
    1. ما پول شما را کامل پس خواهیم داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان